دلتنگی - SAHBAYE DEL
دلتنگی
وقتهایی که خیلی دلتنگ وبی قرارم ،یه درد عجیبی همه وجودم رو میگیره ...یا بهتر بگم یه ترس عجیبی ...!
هی به خودم میگم درست میشه ... حلش میکنم ،خوب مگه دوستام نیستن ،صحبت میکنم ،کمک میخوام ،اصلا بهشون میگم ....!!!!
ولی نه ... نمیشه دارم خودم رو گول میزنم ... درد من رو هیچکس جزخودت نمیتونی درمون
کنی ... چرا راه دور بریم ... اصلاخودت اینو به
دادی ...
بارهاوبارها شنیده بودم که تو خیلی بهم نزدیکی ... ولی حالا یه جور دیگست ...
یه حس غریب ...دارم انگار میبینمت ،بیشتر احساست میکنم ....
هرچی جلوتر میرم ،هرچی بیشتراز خودت وخودم مطلع میشم ...بیقرارترمیشم...ت
وکجا ومن کجا...؟!
اصلا چرا من .....؟خوب میدونم اینم یکی از امتحانات که .....!!!!!
پس کمکم کن...مثل همیشه مثل همه جا....